۱۳۹۰/۰۹/۰۵ | 20:52 | گەمارۆ_ئەرسەلان چەڵەبی -
روح جن زده جاری
دیالوگ جن،
حرفی را
نشنیده رد کرد!
و آواز سرد پدری،
ضلمت شب را به دار آویخت.
جسم جاری کوچه،
سرما را به دامن مادری،
گرم،
انداخت.
آنگاه
که کودکی، کرمهای جیبش را
به سان آبنبات
قورت میداد.
صدای سیاه روز
عشق را،
توهین ئامیز،رنگ میکرد.
"به کجا همی شتابان؟!؟"
که رهگذر زوزه میکشید،
تنهایی بی در و پیکر آغوش من را.
...
جاری شده روح جن زده انسان،
انسانی از جنس بادهای شرق که
نه به سمتی وزیدن وزیدن گرفت و
نه خدایی برگزید.
و اما:
پدری از سمت جنگل:
که درختش؛
مادر را ثمر داد،
و کودکی را...
هەرچی زۆرتر بێدەگی پەرە بستێنێ. شەیتان سامناکتر دەحیلێنێ!